خلاقیت چیست؟
سرعت رشد کسبوکارها در دنیای امروزی و شدت رقابت در یک صنعت یا یک شاخه از کسبوکار بهقدری زیاد شده است که باید برای برنده شدن در فضای رقابتی امروز از ابزارهای مختلفی استفاده کرد. یکی از این ابزارها، استفاده از «خلاقیت» در طراحی، اجرا و پیادهسازی ایدههایی است که هرروزه به ذهن بسیاری از ما میرسند؛ اما بسیاری اوقات این ایدهها یا از قبل انجام شدهاند یا بهقدری جدید و نو هستند که باید برای اجرایی شدن آنها و حضور پرقدرت در دنیای ایدههای موجود در بازار از ابزار ویژهای استفاده کرد؛ ابزاری با عنوان خلاقیت.برای خلاقیت تعاریف زیادی وجود دارد. بسیاری از افراد فکر میکنند که خلق یکچیز جدید یعنی خلاقیت؛ درصورتیکه اینطور نیست و هر خلق کردنی از خلاقیت سرچشمه نمیگیرد. شاید بتوان خلاقیت را اینطور تصویر کرد که نوعی توانایی در تولید ایدههای نو از طریق ترکیب، تغییر و دوباره بهکارگیری ایدهها و ارائه یک طرح جدید است. گاهی این ترکیب یک خروجی بسیار جذاب و دوستداشتنی ارائه میکند که همه از آن بهعنوان یک خلاقیت نام میبرند و گاهی هم خروجی، یک ایده یا یک محصول غیرکاربردی است که نشانی از نبوغ و خلاقیت در آن نخواهید دید.بسیاری اوقات «اولینها»، نشانی از خلاقیت را در خود دارند؛ اولین دارو، اولین وسیله نقلیه، اولین خودرو و بسیاری اولینها که نشان میدهد صاحبان ایده و آنهایی که ایده را به واقعیت تبدیل کردهاند چقدر باهوش، توانا و خلق بودهاند. اما همیشه خلاقیت و خلاق بودن برای اولینها نیست؛ بلکه ارایه یک طرح جدید از یک محصول یا ایده تکراری هم میتواند به نوعی خلاقیت به حساب آید به شرطی که در در این راه با نگاهی جدید و از دریچهای متفاوت به موضوع نگاه شده باشد.
خلاقیت، الگوی تفکر است
بنابراین، آموختیم که خلاقیت یک توانایی است که به افراد امکان میدهد تا ایدههای جدیدی را توسعه دهند، اما این تعریف هنوز مبهم و نامحسوس است؛ مثل این است که بگوییم شناکردن، توانایی غرقنشدن در آب است. این جمله از نظر فنی صحیح است، اما کمکی نمیکند که درک درستی از آن داشته باشیم. برای درک عمیقتر، باید روی سکو قرار بگیریم و بتوانیم در آب شیرجه بزنیم.
تمام مهارتها از مغز ما سرچشمه میگیرند؛ چه مهارتهای جسمی، مانند یادگیری شنای پروانه و چه مهارتهای ذهنی، مانند یادگیری حل معادلات جبری. همه فعالیتها، به نورونهایی مربوطاند که در مغزمان فعالیت کنند تا بالاخره مهارتی را یاد بگیریم.
خلاقیت، مهارتی است برای عبور از روشهای معمول تفکر و خلق ایدههای جدید، اما این اندیشههای جدید از کجا به وجود میآیند؟
نیمکره راست و چپ مغز را فراموش کنید؛ شبکهسازی مهمتر است
مانند شایعه «ما فقط از ۱۰٪ مغزمان استفاده میکنیم»، مفهوم نیمکره چپ مغز، جایگاه خلاقیت و نیمکره راست مغز، جایگاه تحلیل است؛ فرضیات غلطی هستند.
بله، بخشهایی از مغز ما عملکردهای خاصی دارند، اما ارتباط ایجادشده بین این بخشها و شبکههای بعدی آنها، شناخت را به وجود میآورد؛ بهعنوان مثال، اگر میخواهید از روی تنه درختی روی مسیر آب عبور کنید، درگیر شبکهای هستید که بخشهایی از مغز شما را بهم پیوند میدهد که پردازش تصاویر بصری و هماهنگی حرکتی را کنترل میکنند. اگر به دوستتان توضیح دهید که چگونه توانستید از روی چوب رد شوید، باید قسمتهایی از مغز را که به گفتار مربوط است، اضافه کنید.
در موضوع خلاقیت، دانشمندان علوم اعصاب، ۳ شبکه بزرگ مغز را شناسایی کردهاند که مهم هستند.
- شبکه اجرایی؛ به شما کمک میکند تا توجه کنید و تمرکز داشته باشید.
- شبکه تخیل؛ به شما این امکان را میدهد که خیالبافی کنید یا بتوانید خودتان را بهجای شخص دیگری بگذارید.
- شبکه جالبتوجه؛ به شما این امکان را میدهد که چیزهایی را که در زوایای پنهان مغزتان دفن کردهاید، به دنیای اطراف خود نشان دهید؛ مثلا فرض کنید در جنگلی پیادهروی میکنید و متوجه گیاه خاصی میشوید؛ میخواهید به آن دست بزنید، اما مکث میکنید چون این گیاه به نظرتان اشنا میرسد؛ بله! این گیاه، پیچکی سمی و خطرناک است؛ شما بهطور ناخودآگاهی، خودتان را نجات دادید.
هرچه این شبکهها در مغزتان فعالتر باشند و هرچه بیشتر با هم کار کنند، فرد خلاقتری خواهید بود؛ بنابراین، با این دانش جدید، میتوانیم بگوییم که خلاقیت، مهارتی است که به ما این امکان را میدهد که جهان اطرافمان را درک کنیم، مشاهداتمان را به مخزن دانش موجود در مغزمان پیوند دهیم و از کاربردهای جدید دانش در جهان اطرافمان استفاده کنیم.